فرنگیس شنتیا _ خبرنگار شهر مردم، در آیین رونمایی از پوستر جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر درشیراز ، درست در جوار آرامگاه استاد سخن ، سعدی شیرازی ، همان که حضرتش می فرماید : دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی ، روحالله حسینی دبیر جشنواره شروع می کند به تکه پرانی در باب ویژگی نخ نما شده و بی پایه و اساسی که سال هاست به شیرازی ها نسبت داده می شود و مردم این شهر نیزهمواره نه از سر بی حالی و خواب آلودگی بلکه با تکیه بر طبع بلند خویش و به هیچ انگاشتن گزافه گویی ها ، چشم بر آن بسته اند .
روح الله حسینی که در مراسم رونمایی از پوستر جشنوارهی بینالمللی فیلم فجردر شیراز از سوالات اختصاصی خبرنگاران در حوزه سینما و مشخصا برنامه های این جشنواره طفره می رفت ، ظاهرا دستانش چنان از دانش و داشته های تخصصی سینما تهی است که ترجیح داد ، پاسخ آن ها را به سمت و سویی مطایبه آمیز پیش ببرد و چند بار تکرار کند : «شما شیرازیها ساعت چند از خواب بیدار میشوید؟ چه خوب شد که شروع نمایش فیلمها را از ساعت ۱۰ صبح به بعد قرار دادیم .» پاسخی در نهایت بی ذوقی که با واکنش منفی خبرنگاران ، رسانه ها و کاربران فضای مجازی مواجه شد .
اگرچه درباره طفره رفتن از سوالات اختصاصی خبرنگاران ، چندان خرده ای نمی توان به روح الله حسینی گرفت چرا که تحصیلات دانشگاهی او از اصل و اساس ترجمه است نه سینما . اما درباره دستمایه طنز قرار دادن خواب آلودگی شیرازی ها – وصله ای که هرگز به آن ها نمی چسبد – سخن بسیار است ، به ویژه آن که طرح آن از جانب کسی صورت می گیرد که قرار است سکاندار یک جشنواره هنری در مقیاس و محتوای جهانی باشد . آن هم در یک برنامه فرهنگی و در حضور رسانه ها و افراد کاملا فرهنگی .
برای کسی که به عنوان سفیر و نماینده یک برنامه پا به استانی و شهری می گذارد ، داشتن ادراکی نسبی از ساختار اجتماعی ، فرهنگی و از همه مهمتر حساسیت ها و اقتضائات سیاسی حاکم، نه قاعده ای پیچیده بلکه از بدیهیات است و از همه مهمتر هر شهری هم شیراز نمی شود که مردمش با بلندنظری و تکیه بر فرهنگ والای خویش از این شوخی های معطوف به تحقیر بگذرند . تجربه های چند سال اخیر نشان داده است که بیشترین حساسیت های ایجاد شده در پس هر تحقیرشدگی جمعی ، بیشتر از جانب همین چهره های در لباس فرهنگ آب می خورد . از مجری صدا و سیما گرفته تا کمدین و کارگردان و افراد صاحب تریبون . سوبژکتیوی مخاطره آمیز و تهی از معنا که گاه محصول خود بزرگ بینی است و گاه زاییده ندانم کاری !
اما این جا شیراز است و راه و رسمش به هیچ انگاشتن ابتذالات است . این جا شیراز است . شهری که جگرگوشه اش تخت جمشید است و تاج سرش حافظ و سعدی .شهری که به تجلی رندی های حافظ در مائده های زمینی آندره ژید می بالد . شهری که گوته آن چنان شیفته و دلبسته شاعر جاودانه ی اوست که می سراید : « ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم » .
شهر شعر . شعر تمدن ها . از« رالف والدوامرسون » بپرس نام و نشان شیراز را که چنان مات و مبهوت اندیشه های سعدی است که به سراغ ترجمه گلستان او می رود . از فلسفه و رومانتیسمی که از این شهر به اروپا رفت ، چیزکی بگو . پس اگر میهمان مایید با ما با زبان فاخر شعر و ادب سخن بگویید . فرصت مطایبه و طنز در فضاهای سخیف و دم دستی بسیار است .





