زهرا وصالی -خبرنگار شهرمردم، در دل کوهستانهای ایران، صدایی دارد کمکم خاموش میشود.صدایی سنگین، آرام، اما عمیق. صدای خرسهایی که قرنها در سکوت کوهها زیستهاند و به خواب زمستانی رفته اند، حالا در هیاهوی آتشسوزیها، قطارها، تیغههای کمباین و مهربانیهای ناآگاهانه گم شدهاند. سال ۱۴۰۴ برای خرسهای قهوهای ایران، سالی بود پر از مرگ، ناپدیدی، و هشدارهایی که شاید هیچوقت شنیده نشدند.
پنج پرده از مرگ
۱. تهران؛ تولهخرسی که در پایتخت گم شد : ۸ خردادماه در پارک پردیسان تهران، یکی از دو تولهخرسی که از شیراز منتقل شده بودند، ناگهان ناپدید شد. دوربینها چیزی نشان ندادند. جستوجوها بینتیجه ماند. برخی گفتند شاید در بوتهها پنهان شده، برخی دیگر احتمال ربوده شدن را مطرح کردند. اما آنچه باقی ماند، فقط سکوت بود.
۲. اقلید؛ شعلههایی که جان گرفتند
شهریورماه، منطقه غورهدان. آتشسوزی گستردهای در دل زاگرس رخ داد. در میان خاکسترها، جسد سوختهی یک تولهخرس پیدا شد. فعالان محیط زیست گفتند: «این فقط یک تولهخرس نیست؛ این نماد نسلیست که دارد میسوزد.»
۳. مرودشت؛ قطاری که از روی زندگی گذشت: ۱۰ مهر، حوالی کوهخرسی. دو تولهخرس در حال عبور از خط راهآهن بودند. قطار آمد، بیهشدار، بیحفاظ، و هر دو در دم جان باختند. کارشناسان گفتند: «این مسیر سالهاست از دل زیستگاه عبور میکند، اما هیچگاه ایمنسازی نشده است.»
۴. سرچهان؛ تیغهای که جان برید
۲۱ مهر، در مزرعهای در سرچهان یک خرس بالغ با تیغه کمباین برخورد کرد. زخمی، ناتوان، و تنها، به سمت ارتفاعات گریخت. تیم دامپزشکی رسید، اما دیر شده بود.
۵. سبلان؛ مهربانیای که مرگ میآورد:اوایل مهر، در ارتفاعات سبلان گردشگران و کوهنوردان به خرسها نان خشک دادند. اما خرسهایی که به انسان عادت میکنند، ترس طبیعیشان را از دست میدهند و در نهایت یا به انسان آسیب میزنند یا خود قربانی میشوند.
تحلیل آماری
طبق گزارش پایگاه خبری جماران در اردیبهشت ۱۴۰۱، از سال ۱۳۹۰ تا آن زمان، مجموعاً ۶۶ قلاده خرس قهوهای و سیاه در ایران به دست انسان کشته شدهاند. روزنامه «پیام ما» نیز در خرداد ۱۴۰۱ هشدار داد که این آمار رسمی، تنها بخشی از واقعیت است و تلفات واقعی احتمالاً تا سه برابر بیشتر است.
نگاهی به امارها نشان می دهد که
– میانگین رسمی سالانه مرگ: ۶ مورد
– برآورد واقعی سالانه مرگ: ۱۸ تا ۲۰ مورد
– جمعیت برآوردی خرس قهوهای ایران: ۶۰۰ تا ۷۰۰ قلاده
– جمعیت احتمالی فارس: حدود ۱۰۰ قلاده
در مقابل، فقط در پنج ماه نخست سال ۱۴۰۴، در استان فارس، ۴ مورد مرگ ثبت شده است:
– شهریور: مرگ تولهخرس در آتشسوزی اقلید
– مهر: مرگ دو تولهخرس در برخورد با قطار مرودشت
– مهر: مرگ خرس بالغ در برخورد با کمباین سرچهان
این یعنی بیش از ۶٪ کل تلفات یک دهه، فقط در یک استان و در کمتر از نیمسال. حال اگر این روند ادامه یابد، فارس تا پایان سال ۱۲ مورد مرگ خواهد داشت و نرخ مرگومیر فارس ۱۲٪ در سال با این روند خواهد شد این یعنی دو برابر میانگین ملی ثبتشده است.
خرس قهوهای ایران گونهای با تبار ژنتیکی منحصر بهفرد
خرس قهوهای ایران دارای تبار مادری متفاوتی نسبت به سایر خرسهای جهان است. نقشه ژنتیکی آن بر اساس توالییابی ژنوم میتوکندری تهیه شده و در بانک ژن جهانی ثبت شده. انقراض این گونه، فقط یک فقدان زیستی نیست؛ یک حذف ژنتیکی از حافظه طبیعت است.
قانون هست، اجرا ضعیف
قوانین حفاظت از حیاتوحش وجود دارند، از ممنوعیت تغذیه حیاتوحش تا منع تصرف اراضی سوخته. اما ضمانت اجرایی ندارند. کارشناسان خواستار بازنگری، آموزش عمومی، و اجرای قاطع این قوانیناند. در کشورهای دیگر، خرسها با پلهای سبز، سطلهای ضدخرس، ردیابهای GPS و آموزش عمومی محافظت میشوند. در ایران، نبود برنامه ملی، ضعف زیرساخت و کمبود بودجه، همچنان چالشبرانگیز است.
خرس در فرهنگ و نمادشناسی
خرس در فرهنگ ایرانی، نماد قدرت، پایداری، و احترام به طبیعت است. در افسانهها، نگهبان کوهستان است؛ در خاطرات کودکی، نماد معصومیت. کارتون «جکی و جیلز» برای نسلهایی از ایرانیان، تصویری از همزیستی با جنگل بود. امروز، خرس قهوهای ایران در حال ناپدید شدن است نه در داستانها، بلکه در واقعیت.
راهی برای نجات
– تدوین سند ملی حفاظت از گوشتخواران بزرگجثه
– ایجاد کریدورهای عبور امن
– نصب حفاظهای هوشمند در مسیرهای ریلی و جادهای
– آموزش جوامع محلی و گردشگران
– تقویت یگانهای امدادی و دامپزشکی
– اجرای قطعی قانون منع تصرف اراضی سوخته
– مطالبهگری عمومی برای حفاظت از زاگرس و گونههای در خطر
خرسها به خواب زمستانی رفتهاند… یا ما؟
خرسها طبق طبیعتشان، در فصل سرما به خواب میروند تا زنده بمانند. ما اما، در فصل بحران، چشم بستهایم. در برابر آتشسوزیها، برخورد قطارها، تیغههای کمباین، و ناپدیدی تولهخرسها، فقط نظارهگریم.
خرسها خواب زمستانیشان را با غریزه آغاز میکنند، ما اما خوابمان از جنس غفلت است.
و اگر بیدار نشویم، شاید وقتی چشم باز کنیم، دیگر کوهی برای شنیدن، جنگلی برای دیدن، و خرسی برای دوست داشتن باقی نمانده باشد.
هر تولهخرسی که میسوزد، هر خرسی که زخمی میگریزد، هر جسدی که در خاکستر پیدا میشود،
یادآور جکی و جیلزهاییست که دیگر نیستند.
خرسهایی که روزی در قاب تلویزیون، در دل جنگل، با امید و بازی و دوستی زندگی میکردند،
اما حالا در قاب خاطره ماندهاند در گورستانی به نام فارس، خاموش شدهاند.
خداحافظ، جکی و جیلزهایی که دیگر برنمیگردند.
خداحافظ، نمادهای کوهستان، حافظان سکوت، قربانیان توسعه بیرحم.
و خداحافظ، طبیعتی که اگر امروز نجاتش ندهیم، فردا فقط در قصهها باقی خواهد ماند.
و امان از خرس زخمی امروز سرچهان که عمرش با تیغه کمباین برید، شاید مادر تولههایی بود که هنوز چشم باز نکردهاند، یا پدری که شبها از کوه پایین میآمد تا برایشان غذا بیاورد.
خدا میداند، شاید آن خرس، آخرین حلقهی زندهی یک خانواده بود. شاید تولههایی هنوز در غار منتظرند، بیصدا، بیپناه، و بیکسی.
ما فقط جسد را دیدیم،
اما کوه، صدای یتیمی را شنید.
و طبیعت، یک زخم دیگر برداشت زخمی که شاید هیچوقت التیام نیابد





